آدرس این مقاله در فراز : Afrazsocial.blogsky.com/0000/00/00/post-9
منبع : isna.ir/fa/news/93100904939
توضیح : 5 قطعه
چهارمین نشست عصر فرهنگ ملل با عنوان «اونامونو، نویسنده، شاعر و فیلسوف اسپانیایی» عصر دوشنبه 8 دیماه 93 به همت موسسه الهدی و با سخنرانی دکتر نجمه شبیری، استاد ادبیات اسپانیایی، و خاویر ارناندث، ایرانشناس و استاد زبان فارسی دانشگاه بارسلون اسپانیا، همچنین جمعی از کارشناسان و دانشجویان ایرانی و خارجی علاقهمند به حوزه ادبیات برگزار شد.
(J9-1)
دکتر نجمه شبیری، استاد ادبیات اسپانیایی، در آغاز سخن خود در مورد اونامونو گفت: درباره او مطالب زیادی برای گفتن وجود دارد، اما باید گفت که اونامونو نویسندهای بسیط و از بهترین نویسندگان اسپانیاست که پیش از جنگ داخلی این کشور قلم میزد. من اغلب آثار او را به اسپانیایی خواندهام و برای سخن گفتن درباره او از کتابهایش بهره میبرم.
شبیری با اشاره به اینکه تابستان گذشته به اسپانیا و محل اقامت و تبعیدگاه اونامونو سفر کرده است،گفت: ما ابتدا باید بدانیم که اونامونو در چه دوران و چه خانوادهای میزیسته تا بتوانیم به روحیات و افکار او پی ببریم؛ چرا که جذابیت او به خاطر خانوادهای است که در آن رشد یافته است.
اونامونو در یک جمع زنانه بار آمده است
اونامونو متعلق به خانوادهای مذهبی است که در سال 1864 و در دورههای جمهوریت اسپانیا که دوره جذابی از تاریخ کشور اسپانیاست، متولد شد. پدر او در دوران جوانی برای کار به مکزیک میرود و پس از مدتی دوباره به اسپانیا بازمیگردد و در شهر بیلبائو با خانمی که 17 سال از خودش کوچکتر است، ازدواج میکند؛ خانمی که فقط و فقط در بیلبائو زیسته بود و هیچ تصور ذهنی از جهان خارج از این شهر نداشت، اما با این حال، شخصیت جذابی دارد. حاصل این ازدواج 6 فرزند بود که اونامونو سومین و تنها پسر این خانواده بود. در آن دوران نیز فرزند پسر بسیار ارزشمند بوده است و جزو افتخارات هر خانواده این بوده که پسر اولشان کشیش شود. حتی نام اونامونو را هم کشیش محل انتخاب میکند.
(J9-2)
لازم است بدانیم که بیلبائو در آن زمان یک منطقه صنعتی بوده و اتفاقات سیاسی آن زمان میان اسپانیا و فرانسه در این منطقه تاثیرگذار بوده و اونامونو هم از این اتفاقات تاثیر گرفته است. پدر اونامونو یک تاجر بود و همین امر باعث شد که او در زندگی خود بین اقتصاد و نوشتن در تضاد باشد، اما او هیچگاه به دنبال پول نبود. آنچه باید درباره اونامونو دانست، این است که او جزو اگزیستانسیالیستهای اسپانیاست، البته نه اگزیستانسیالیستی مانند ژان پل سارتر. او زبان اسپانیایی را با لهجه باسکی صحبت میکرد.
او دچار تضاد شدید بود. پدر اونامونو در مقطعی به دلیل جنگ و نزاعهایی که درگرفت، وارد عرصه سیاسی میشود، اما در سن 47 سالگی به دلیل بیماری سل که در آن زمان بسیار رایج بوده، از دنیا میرود و مادر او با 6 فرزند میماند که دو تای آنها نیز به دلیلی بیماری میمیرند و 4 فرزند میمانند. مادر او به خاطر مرگ پدر تا آخر عمر سیاهپوش میشود که این کار در آن زمان رایج بوده است. اونامونو در خانوادهای رشد یافته که از کودکی شادی را تجربه نمیکند. پس از فوت پدر و دو خواهر، او با مادری جوان و سه خواهر و مادربزرگ و خالهاش در یک خانه و محیطی کاملاً زنانه زندگی میکرد.
مترجم «نامههای بورخس» با اشاره به اینکه بسیاری از نویسندگان بزرگ در دامن مادری فرهیخته بزرگ شدهاند و نوع محبت مادر به فرزند کاملاً متفاوت از پدر است، گفت: تفکر اونامونو تاثیر گرفته از محیط خانوادگی اوست. او در زمان کودکی با کتابخانه پدرش آشنا میشود و تاثیر میپذیرد و آشنا بودن مادر او با زبان فرانسه نیز بر علمآموزی او تاثیرگذار بوده است؛ حضور این مادر در رشدیافتگی او بسیار موثر بوده است.
(J9-3)
اونامونو گرفتار تضاد شدید دینی است
شبیری درباره آثار اونامونو گفت: او هم شعر دارد، هم متن ادبی و هم مقاله، اما قویترین کارهایش مقالات اوست. اونامونو در تمام آثارش به دو موضوع برمیخورد که کاملا مشهود است؛ نخست تضاد دینی اوست که بسیار زیاد است. این تضاد دینی اونامونو چیزی شبیه به تضاد حافظ است. اونامونو در کل، آدمی پر از شکواییه و گلایه است و حتی به موضوع انتخاب نامش توسط کشیش محل نیز گله میکند. دوم شخصیت و تفکر و کلهشقی اونامونوست که در آثارش به چشم میخورد. او به طور طبیعی در آثارش بسیار تکرار میشود.
برای نمونه میتوان از داستان «خاله تولا» یاد کرد که زنی بسیار متدین است که حتی فکر خلاف هم به ذهن او خطور نمیکند. اونامونو در داستان خاله تولا زنی را به تصویر میکشد که به شدت مقید به مسایل دینی است و نجابت دارد. داستان این کتاب، داستان دو خواهری است که عاشق مردی میشوند، اما هر کدام نمیخواهند مانع دیگری برای ازدواج با آن مرد شوند و گاهی این نجابت آنها خواننده را دچار آشفتگی و پریشانی میکند.
این استاد زبان و ادبیات اسپانیایی با اشاره به داستانها و آثار اونامونو گفت: همان طور که از این آثار برمیآید، بخش حسی، فکری و عاطفی اونامونو بسیار قوی بوده که در داستان خاله تولا هم به این نکته پی میبریم. در واقع، باید گفت که این قدرت حسی و فکری اونامونو به محیط خانوادگی او برمیگردد که تاثیرات فراوانی بر او داشته است.
اونامونو لذت خواندن یک داستان عاشقانه را هم از مخاطبش میگیرد.
(J9-1)
یکی دیگر از کارهای اونامونو نیز به قلم بهاءالدین خرمشاهی به فارسی ترجمه شده و کتاب دیگری هم که ترجمه خوبی ندارد، تاکنون به چاپ رسیده است. اونامونو به قدری در امور معقول به خودش سخت میگیرد که حتی لذت خواندن یک داستان عاشقانه نیز در آثار او دیده نمیشود.
وی با اشاره به اینکه اونامونو را فردی بسیار عقلایی میداند، گفت: اونامونو درباره خودش در جایی مینویسد: در کودکی هرجا که از فقر صحبت میشد، جذب میشدم یا در جای دیگری گفته است: «من با حس تردید و ظن بزرگ شدهام» و یا «میدانم که احساساتم بس عمیق و خشک است».
اونامونو در زندگی شخصی خود عاشق زنی میشود و در سن پایین با او ازدواج میکند که از او صاحب هشت فرزند میشود. او تا آخرین لحظه به همسرش وفادار میماند و از وفاداریاش تخطی نمیکند. او فردی بسیار معتقد و مذهبی است. در داستانهای او تمایلات عاشقانه کاملاً واقعی و عقلانی است و فداکاری شخصیتهای داستان آنها را به اصطلاح در منگنه قرار میدهد. در حقیقت باید گفت کسی که در چنگال عاطقی اونامونو قرار میگیرد، خارج شدن از چنگال او برایش دشوار است؛ چرا که فردی بسیار جذاب است و شاید به همین دلیل باشد که قلم او جاذبه دارد.
(J9-4)
حزب اونامونو فقط یک عضو دارد و آن یک نفر خود اوست!
او در زندگی بسیار مورد حملههای سیاسی قرار میگیرد و بسیار پرچالش است. زمانی که او وادار به ورود به عرصههای سیاسی میشود، میگوید: حزب سیاسی تشکیل میدهم، اما به هیچ کس اجازه ورود به آن حزب را نمیدهم؛ نه وارد حزبی میشوم و نه کسی را به حزبم راه میدهم. اونامونو در جای دیگری در احوالات خود میگوید: من در نزاعی ابدی با خویش به سر میبرم. هیچگاه صلح و آرامش را طلب نمیکنم؛ چون در پی آرامش نیستم. من به نزاع نیازمندم!
شبیری با اشاره به اینکه عقاید اونامونو یک نوع میکروب تردید، ناآرامی و حساسیت در خود دارد که به مخاطبانش نیز منتقل میکند، خاطرنشان کرد: همانطور که در آثار او میبینیم که هیچ گناهی را بر خود نمیبخشد، اونامونا در زندگیاش تکروست و همیشه با همه چیز مخالفت میکند. وقتی او را تبعید میکنند، فرار میکند و وقتی به او میگویند به اسپانیا برود، به فرانسه میگریزد. در آثار او تنهایی موج میزند. او میگوید: «اینجا زندگی است، تنها به دنیا میآیی، تنها زندگی میکنی و تنها میمیری و گِلها و خاکها را روی خود احساس خواهی کرد».
مترجم «شش داستان از آمریکای لاتین» تأکید کرد: اونامونو سلطان بازی با کلمات است و به 7 زبان مسلط بوده و مینوشته. او در 21 سالگی دکتری میگیرد و کرسی زبان یونانی را به دست میآورد. رسیدن به این مقام آن هم در سن جوانی کاری بسیار دشوار و سخت است که او توانست به آن دست یابد. گرچه در همه اتاقهای اونامونو صلیب وجود داشت، اما همواره در مورد مرگ منکر حقایق هستی میشد و از مرگ میگریخت. او به تعبیری به وجود خدا ظنین است. البته ظن او مانند ظن حافظ است که در عین حال باور به وجود خداست. چنانچه یکی از بهترین اساتید فلسفه درباره او میگوید: «در آثار اونامونو اصل اعتراض و جهشهایی از ناامیدی به سوی امید و به سوی ایمان موج میزند». در واقع این همان جنبه اگزیستانسیالیستی این نویسنده، شاعر و فیلسوف اسپانیایی است.
(J9-5)
اونامونو به آنچه انجام میدهد، کاملاً احاطه دارد. درست است که اونامونو شاعر خوبی نبود، اما او را میتوان جزو شاعران متعهد قرن نوزدهم اسپانیا برشمرد. اونامونو سلطان تضاد است و در عین بیایمانی، ایمان دارد.
اونامونو یک کاتولیک مسیحی است، اما میگوید من یک پروتستان هستم؛ یعنی یک معترض است و تفکر پروتستانها را بیشتر قبول دارد. او در اعتقاد داشتن بسیار دچار تسلیس میشود. زندگی بشری برای اونامونو، پلی است برای رسیدن تمایل به اراده. میل و رغبت را باید با ارادهای محکم عملی کرد و او در این راه موفق بود. اراده او درونی است و بر خودش کاملا احاطه دارد. مسئله ایمان و بیایمانی اونامونو بسیار مهم است که در تمام آثارش به چشم میخورد.
در اسپانیا معمولا او را شاعر خوبی نمیدانند؛ چرا که شاعر نباید هنگام شعر گفتن به چیز دیگری بیندیشد و این اتفاقی است که شعر او را زیر سئوال میبرد. او آنقدر فکر میکند و در چارچوب قرار دارد که قطعا نمیتواند شاعر خوبی باشد.
او متعلق به نسلی ادبی به نام «نسل 98» است که ادبای عجیب و غریبی در این نسل به وجود میآیند. این نسل بدان خاطر به این نام معروف شده که در سال 1898 اتفاقاتی برای اسپانیا میافتد که بر رویدادهای ادبی تاثیرگذار بوده است. نسل 98 نسلی کاملاً سنتی است که اول از سنت خود فرار میکند و پس از مدتی دوباره به سنت برمیگردد؛ همچون خیلی از نقاط دنیا که ابتدا سنت را مفید نمیدانند و از آن دور میشوند و سپس به فواید آن پی میبرند و به آن باز میگردند. این همان افراط و تفریطی است که غالبا رخ میدهد. نسل 98 هم در این موضوع به شدت افراط و تفریطی بودند.
او به شدت معتقد به جبری بودن زندگی است و میگوید هیچ چیزی بدتر از تولد نیست. او میگوید: چرا زمان میگذرد و چرا ما را به مرگ نزدیک میکند؟ میخواهم به عنوان یک انسان در مقابل زمان بایستم. او همچنین معتقد است که انسان باید همیشه دغدغه داشته باشد. اونامونو میگوید انسانی هستم که درد دارم و همواره با دغدغه باید زندگی کنم؛ اگر روزی از خواب بلند شوم و دغدغهای نداشته باشم، از انسانیت خود خارج شدهام. اونامونو خود را سیال در زمان میبیند و از بی اختیاری خود در زندگی و در زمان رنج میبرد.